تیشتَر

أتعلم عيناكِ أني أنتظرت طويلاً

نامه هایت ، هر چه سردتر

سکوت میانشان ، هر چه درازتر

و این انتظار ، هر چه دشوارتر

شکنجه ی عشقم افزون تر

خود را هر چه بیشتر در رنج ها می غلتانم

اگر چه سر اندیشه و رنجم نیست

هر بار می خواهم فراموش کنم و باز به خاطر می آورم

معجزه ی لبخندت را

خیالت پیش چشمانم بر می خیزد و

نوازش هایت را بیدار می کند

چیزی در درونم رم می کند و

تازیانه ات بالا می رود

#سوفیا_پارنوک

هیچ|


آخرين مطالب
» خوشا اگر نه رها زیستن، مردن به رهایی
» من ازین دنیا چی میخوام
» تعلق!
» نبودنت، در این مقیاس کشنده ست نازنین م
» کجای این جهان ایستاده ای، تا بیایم ث دورت بگردم
» 🍸 مایکوفسکی طور
» امید
» خدارو چه دیدی، شاید پرگرفتیمــــ...
» چگونه تاب بیاورم، ندیدن و نشنیدن و لمس نکردنت را....
» اعتراف

 Design By : Pichak