تیشتَر

أتعلم عيناكِ أني أنتظرت طويلاً

انگار همه ی آدم ها رفته باشند ازین سیاره ی خاکی طاعون زده، من مانده ام با خاطرات اندکی از تو، تنها، دور، ناامید...

دستم به تو نمی رسد، به آن سنگچین فیروزه ای پرمهر...

من مانده ام و پاهای بی جان و جاده هایی که به تو نمی رسند، خودت باید بیایی و کالبد فرتوت عاشق دیروز ت را در آغوش بگیری و به بوسه ای جان بخشی...

خودت باید بیایی، ندا

هیچ|


آخرين مطالب
» مضاف الیه
» به تو فکر کردن، خود آسمونه
» جای خالی را با دلتنگی مناسب پر کنید
» آغوش پاییز
» هرشب تو رویای خودم، آغوشتُ تن میکنمـ...
» بشر
» خدا
» نارنجی
» عزیزتر از جان م
» به رنگ چشمانت

 Design By : Pichak