أتعلم عيناكِ أني أنتظرت طويلاً
انگار همه ی آدم ها رفته باشند ازین سیاره ی خاکی طاعون زده، من مانده ام با خاطرات اندکی از تو، تنها، دور، ناامید... دستم به تو نمی رسد، به آن سنگچین فیروزه ای پرمهر... من مانده ام و پاهای بی جان و جاده هایی که به تو نمی رسند، خودت باید بیایی و کالبد فرتوت عاشق دیروز ت را در آغوش بگیری و به بوسه ای جان بخشی... خودت باید بیایی، ندا
هیچ|
Design By : Pichak |