تیشتَر

أتعلم عيناكِ أني أنتظرت طويلاً

میدانم که به رنگ چشمانت می آمد، غزل نیمه کاره ی آشنایی مان، مثل همان عجایب هفتگانه ی جهان؛ که اگر هفت عدد مقدسی نبود، هشتمی اش چشمان تو بود، نهمی اش دستانت، دهمی اش...

به رنگ چشمانت می آید، این فراق عاشق کش بی رحم، که زیباست صورت کشیده و گیسوان روی گردنت، حتی ندیدنت در عین نداشتنت، در نهایت دلتنگی، در انتهای حد دلباختن و سر از پا نشناختن...

به رنگ چشمانت می آید، دنیا! نهایت رنج بشر و شیوه ی جنگ طلبی حکام اش؛ من اگر خدا بودم تو را میبردم در گوشه ی کهکشان دیگری و به تماشایت می نشستم. تو اگر خدا بودی چطور؟ شاید بسیار شبیه همین خدا، به تماشای دلتنگی بنده هایت می نشستی یا...؟

برای من، تو بالاتر از معشوق بودی و بالاتر...

هیچ|


آخرين مطالب
» بشر
» خدا
» نارنجی
» عزیزتر از جان م
» به رنگ چشمانت
» من‌ هرنفسم‌ برنفس‌ِنازتو بند است؛ من‌ مشتريم‌،قيمت‌ لبخند تو چند است ؟
» انگار تمام علاقه‌ام را خرجِ تو کرده‌ام. دیگر به هیچ‌کس دیگری، هیچ احساسی ندارم!  _#جمال_ثریا
» از تو در عکسهایت، چشم ها ماند که بامن مهربان بودند و دستانت  در صلح، باقی در عرش ربوبی، دور از دسترس
» تبریک🌷
» چشم هایش

 Design By : Pichak